اسباب و موانع برخورداری از هدایت الهی
منصور حسینی
هدایت به معنای ارشاد و راهنمایی، بیان راه رشد، کمال و بسترسازی برای رسیدن به چیز مطلوب در امور مادی و معنوی است. نقیض هدایت، گمراهی است. فلسفه آفرینش، دستیابی موجودات به کمالات بایسته و شایستهشان است. در این میان انسان به سبب ویژگی اراده و اختیار، دارای حق انتخاب میباشد. از این رو نیازمند هدایتهای عمومی و خصوصی است.
هدایتهای عمومی از طریق راههای گوناگونی چون عقل، فطرت و غرایز انجام میگیرد؛ اما این به تنهائی کافی نیست؛ زیرا انسان با شرایطی خاص از جمله با دشمن سوگند خوردهای به نام ابلیس مواجه است؛ لذا نیازمند هدایتهای ویژهای است که از آن به هدایت وحیانی یاد میشود و از طریق فرستادن پیامبران و کتب آسمانی انجام میگردد.
آنچه در این مطلب آمده است بررسی زمینهها و موانع بهرهمندی انسان از هدایت خاص و وحیانی میباشد.
***
ارزش هدایت
انسان موجودی شگفت انگیز است. ترکیب او از پستترین عنصر مادی و خلقی هستی یعنی گِل و برترین عنصر امری هستی یعنی روح، موجب شده است تا شرایط خاص برای انسان در آفرینش پدید آید و قابلیت خدایی شدن را بیابد و مقام خلافت و ربوبیت بر همه آفریدههای الهی را به دست آورد و همه آنها را تحت سلطه و تسخیر خود در بیاورد.
اما راه رسیدن به این مقام خدایی شدن، بسیار سخت است؛ زیرا دو دسته موانع درونی و بیرونی اجازه نمیدهد تا انسانِ با اراده و مختار، بتواند بسادگی راه تحول و کمال را بپیماید و خدایی شود.
مهمترین دشمن انسان، در درون خودش نهفته است. او تحت تاثیر غرایز طبیعی و فطری و حضور در جهان ماده، توجه خاصی به پاسخگویی به این غرایز پیدا میکند به گونهای که این ابزار رشدی تبدیل به دشمن شماره یک انسان میشود، تا جایی که پیامبر گرامی (ص) در هشداری به مؤمنان میفرماید: أعدي عدوک نفسک التي بين جنبيک؛ خطرناکترین دشمنان تو همان نفس خودت است که در میان دو پهلویت قرار گرفته است.(بحارالانوار، ج 70، ص 64)
این دشمنترین دشمنان انسان، اگر افسار آدمی را به دست گیرد، چنان به هستی او چیره میشود که خود را در مقام معبود و الهه قرار میدهد و انسان را کور و بنده خود میسازد. خداوند در این باره میفرماید: أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ؛ آيا ديدي كسي را كه معبود خود را هواي نفس خويش قرار داده است.(جاثیه، آیه 239)
در این صورت انسان به جای اینکه معبود و مقصد خود را خدا و خدایی شدن قرار دهد، هواهای نفسانی را خدای خود قرار میدهد و اینگونه گرفتار گمراهی و سقوط و دوری از خداوند میشود و در دوزخ فراق فرو میافتد.
دشمن دیگر، ابلیس و شیاطین تحت فرماندهی او از انسانها و جنیان است؛ زیرا ابلیس که خود مدعی خلافت الهی بود، حاضر به پذیرش خلافت انسان نشد و ضمن فریب و وسوسهگری حضرت آدم(ع) سوگند خورد تا همه فرزندان او را به لغزش انداخته و به گمراهی بکشاند و گمان خویش را نسبت به انسان راست کند.(حجر، آیه 39؛ ص، آیه 82 )
هر چند که انسان از نعمت عقل و هدایت عمومی برخوردار است و همین عقل میتواند او را در مسیر کمالی قرار دهد و همچنین فطرت و غریزه کمال جویی او را به سمت خیر، نیکی و کمال برد و از نقص، شر و بدی دور نگه دارد؛ ولی او به اسباب درونی و بیرونی گاه گرفتار اشتباه در تطبیق میشود و کمال را تشخیص نمیدهد و در شناخت حق از باطل باز میماند و عقل و فطرت نیز در دام هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی میافتد و در یک فرآیند قدرت تشخیص را از دست میدهد. به سبب همین و اسباب دیگر، لازم میآید تا خداوند هدایت خاصی را ارائه دهد تا انسان از این چاه ویل گمراهی بهویژه پس از هبوط بیرون آید.(بقره، آیه 38)
براساس آموزههای قرآنی، هدایت خاص از طریق پیامبران و کتب آسمانی، فضل و عنایت خاص خدا به بشر بوده است. دستیابی به صراط مستقیم و هدایتهای الهی، عنایت و منتی از سوی خداوند رحمان و رحیم نسبت به انسان است؛ چرا که اگر این هدایت خاص نبود، هرگز راه راست خدایی شدن را نمییافت. در ارزش هدایتهای خاص همین بس که خداوند احیای معنوی و هدایت یک انسان را به منزله هدایت احیای همه انسانها بر میشمارد و در آیه 32 سوره مائده بر این نکته تاکید میکند؛ زیرا هدایت حتی یک انسان و خدایی شدن وی به تنهائی پاسخی به حقیقت خلافت انسان میباشد. امام صادق(ع) در ذیل همین آیه در بیان مقصود از «احیاها» را نجات انسانها از گمراهی به هدایت میداند(الکافی، ج 2،ص 210، حدیث 1) تا اینگونه نشان دهد که هدایت خاص و معنوی تا چه اندازه از ارزش در جهان هستی برخوردار میباشد.
انتخاب هدایت و گمراهی
چنانکه گذشت انسانها از ویژگی خاص و انحصاری برخوردارند و آن دارا بودن اراده است. همین وجود اراده در انسان مهمترین علت در اختیار و انتخاب اوست. پس در سرهر دو راهی میتواند میان حق و باطل، خوب و بد، زشت و زیبا، هدایت و ضلالت و مانند آن، هر یک را بخواهد انتخاب کند.(بقره، آیه 38؛ آل عمران، آیات 20 و 103؛ انعام، آیات 35، 104 و 149)
انسان هر چند به سبب عوامل درونی چون فطرت، غریزه کمالجویی و عقل در پی کمالات میرود که نتیجه طبیعی آن خدایی شدن اوست؛ ولی در درون وی عواملی چون هواهای نفسانی وجود دارد که او را به سوی فجور میکشاند و از خدایی شدن دور نگه میدارد. افزون بر اینکه دشمن سوگند خوردهای به نام ابلیس هر دم او را وسوسه میکند و با تزیین و شبیه سازی، باطل را حق جلوه میدهد و قدرت تشخیص حق از باطل و مصادیق درست را از وی میگیرد.از این رو انسانها نمیتوانند صرفا با هدایت عمومی و درونی خویش کاری از پیش ببرند و همواره نیازمند هدایت خاص و امدادهای خداوندی در مسیر تکامل و تحول خود در طول مدت عمر هستند.(آل عمران، آیه 8)
البته خداوند بر خود به عنوان یک سنت و قانون فرض کرده تا همواره هدایت انسان را تداوم دهد و او را با هدایت خاص به سوی خدایی شدن رهنمون کند.(توبه، آیه 115) سنت هدایت انسان از آغاز هبوط بر روی زمین وجود داشته است(بقره، ایه 38؛ طه، آیه 123) و خداوند این سنت را سنت حتمی دانسته (احزاب، آیه 4؛ انسان، آیه 3؛ لیل، ایه 12) و به انسانها وعده داده تا همگی را از هدایت وهادی بهره مند سازد(رعد، آیه 7؛ نحل، آیه 36؛ زخرف، آیات 5 تا 10) و اجازه ندهد تا شیاطین بیحجتی از سوی خداوند بر انسانها مسلط شوند.(کهف، آیات 50 و 51؛ المیزان، ج 13، ص 327)
اینجاست که برخی از انسانها را برای مسئولیت خطیر پیامبری برگزیده است تا به عنوان مخلصان(خالص شدگان)، راسخان در علم، معصومان و پاک شدگان از هر پلیدی، انحراف فکری و عملی، وسوسه و مانند آن
(آل عمران، آیات 7 و 8؛ ص، آیه 83) مسئولیت هدایت مردم را به عهده گیرند و الگوی آنان در زندگی شوند و آنها را به کمال بایسته و شایسته برسانند. اما این بدان معنا نیست که جبری در کار هدایت خاص وجود داشته باشد، بلکه همچنان انسانها مختار هستند تا یکی از دو راه هدایت خاص و پیروی از پیامبران یا گمراهی را برگزیند و با معبود قرار دادن هوای نفس یا ابلیس و شیطان از خدایی شدن اجتناب کنند.
در حقیقت خداوند بر انسان منت نهاده و به سبب حضور قوی ابلیس و شیطان، هدایت خاصی را به عنوان راهنمای بیرونی قرار داده تا مسیر هدایت تکوینی فطرت و عقل را برگزیند(طه، آیه 50) و از مسیر هواهای نفسانی و ابلیسی دوری کند.(انعام، آیه 104؛ نحل، آیه 9؛ نمل، آیه 92؛ انسان، آیه 3)
اما چنانکه گفته شد، بهره مندی از هدایتهای خاص نیازمند بسترهای مناسب به عنوان مقتضی و زدودن موانع تاثیرگذاری این نوع هدایت است. بر این اساس، لازم است تا عوامل تاثیرپذیری و موانع شناخته شود.
زمینههای پذیرش هدایت خاص و موانع آن
خداوند در آیاتی از جمله 26 سوره بقره اراده خود را نسبت به هدایت خاص انسان بیان میکند ولی آن را مشروط به دارا بودن زمینههای هدایت پذیری میداند؛ زیرا برخی از انسانها هر چند که از هدایت تکوینی و عمومی (طه، آیه 50) بهره مندند، ولی به گونهای عمل کردهاند که هدایت بیرونی و خاص نمیتواند تاثیر مطلوب به جا گذارد؛ چون آنان با پیروی از هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی، فطرت و عقل سالم خویش را
لگد مال و دفن کردهاند و اجازه نمیدهند تا عقل و فطرت حقیت وحی را بیابد و از آن پیروی کند. به سخن دیگر، وحی الهی و هدایت خاص بیرونی زمانی تاثیرگذار خواهد بود که فطرت و عقل از درجه، از سلامت برخوردار باشد و زیر غرایز دفن نشده باشد؛ چنانکه وحی شیطانی و وسوسههای ابلیسی زمانی در شخص، تاثیر میگذارد که شخص عقل و فطرت خود را دفن نموده و غرایز و هواهای نفسانی را بر نفس مسلط کرده باشد.
پس تاثیر هر عامل بیرونی بسته به حضور عامل درونی، مثبت و منفی است. اگر عامل عقل و فطرت از سلامت برخوردار باشد، هدایت و وحی الهی تاثیر خواهد گذاشت و اگر عامل هواهای نفسانی مسلط باشد و عقل و فطرت دفن یا مخدوش شده باشد، وحی شیطانی و القائات و وسوسههای آن است که تاثیر خود را بر جان آدمی میگذارد. از این رو خداوند انسانهایی را که فاقد زمینههای هدایتی یعنی سلامت عقل و فطرت هستند، قابل هدایت و راه یابی به مسیر حق و خدایی شدن نمیداند.(زخرف، آیات 36 تا 40) از آنجا که انسانها در نوع برخورد با عقل و هواهای نفس، تفاوتهای بسیاری دارند به گونهای که برخی عقل را به کناری مینهند و برخی دیگر هواهای نفس را سرکوب میکنند یا به اشکال گوناگون با هر یک مواجه میشوند، تفاوتهای بسیاری در مواجهه با وحی دارند. در حقیقت تفاوتها و واکنشهای متفاوت انسانها نسبت به وحی به سبب تفاوت در مواجهه با امور درونی یعنی عقل و غریزه است.(اسراء، آیه 84؛ نجم، آیه 30؛ قلم، آیه 7) با آنکه خداوند قادر مطلق است و توانایی فراهمآوری زمینههای هدایت و حق پذیری همه افراد را دارد(فاطر، آیه 22) ولی تنها از طریق اتمام حجت عمل میکند و هرگز کسی را وادار به پذیرش هدایت خاص نمیکند.
بنابراین، اشخاص باید زمینه لازم درونی برای هدایت خاص را داشته باشند تا از آن بهره برند. هر چه فطرت و عقل از سلامت کامل تری برخوردار باشد، تاثیر وحی نیز بیشتر خواهد بود وانسانها در پیروی از هدایتهای وحیانی قویتر و بهتر عمل میکنند و هر چه فطرت و عقل از سلامت کمتری برخوردار باشد، تاثیرپذیری انسان از وحی و هدایتهای آن نیز کمتر خواهد بود. مهمترین و نخستین عامل در پذیرش و اطاعت از وحی، تقوای عقلانی است. به این معنا که انسان از هر آنچه از نظر عقل و فطرت قبیح و زشت است پرهیز داشته و به آنچه نیک و پسندیده است گرایش داشته باشد.
هدایت تکوینی و فطری به انسانها میگوید که اموری چون ظلم، قبیح و عدل، حسن است یا اینکه دروغ زشت و ناپسند و صداقت و راستی پسندیده است؛ یا اینکه وفای به عقد و پیمان خوب و پیمان شکنی زشت و بد میباشد. اینها اموری است که عقل و فطرت به آن حکم میکند و به عنوان زیباییها و نیکوییهای عقلانی و یا زشتیها و بدیهای عقلانی مورد قبول است. اگر انسان پیرو مستقلات عقلانی و اصول اخلاقی عقلانی و فطری شود، زمینه برای بهره مندی کامل از وحی وهدایتهای آن فراهم میشود.(بقره، آیات 2 و 5، آل عمران، آیه 138)
به هر حال، تقوای شایسته و عقلانی، زمینه نیل به هدایت وحیانی انسان است. این همان چیزی است که ما از مانع زدایی عقلانی و فطری برای تاثیرگذاری وحی در جان آدمی از آن سخن به میان آورده ایم. قرآن نیز در ایاتی از جمله 102 و 103 سوره آل عمران و آیات 108 و 46 سوره مائده و مانند آن به این مهم اشاره کرده است.
به سخن دیگر، هرگونه بهرهمندی از هدایتهای بیرونی متوقف بر شرایط مساعد و مناسب درونی است که از آن به تقوای فطری و عقلانی یاد میشود.
(آل عمران، آیه 138 )
مراقبت نفس(مائده، آیه 105)، تزکیه نفس از هر گونه پلیدی و زشتی(بقره، آیات 150 و 151؛ آلعمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2؛ نازعات، آیات 18 و 19)، خردمندی (غافر، آیات 53 و 54)، حق گرایی(یونس، آیه 32)، درستکاری(انعام، آیات 85 تا 88)، مطالعه تاریخ و آگاهی از سنتهای الهی (آل عمران، آیات 137 و 138)، یقین به هدفمندی آفرینش و آخرت گرایی(بقره، آیات 2 تا 5؛ نمل، آیات 2 و 3؛ لقمان، آیات 3 تا 5)، خشیت خردمندانه از خدا و نترسیدن از غیر او(توبه، آیه 18)، تسلیم در برابر حق و خداوند(نحل، آیه 89؛ آل عمران، آیات 102 و 103)، یاد خدا(رعد، آیات 27 و 28)، روحیه احسان و نیکوکاری(لقمان، ایه 3)، روحیه انفاق و کمک مادی به دیگران(بقره، آیات 3 و 5)، توبه از کارهای زشت و ناپسند و اصلاح و جبران گذشته (آل عمران، آیات 86 و 89)، دوری از هر گونه زشت کاری فردی و اجتماعی و تفرقه و دستهبندیهای مبتنی بر خلاف و اختلاف
(آل عمران، آیه 103) بیانگر همان ذات سالم و عقل سلیم است که موجبات بهره مندی از ایمان و اسلام و اطاعت از پیامبران را فراهم میآورد و انسان را در مسیر صراط مستقیم هدایت قرار میدهد.
در یک کلمه شناخت مبتنی بر عقل از سویی و رفتارهای مبتنی بر احکام عقلانی و فطری از سوی دیگر، به انسان کمک میکند تا حقیقت هستی را بشناسد و به آفریدگاری و پروردگاری خداوند ایمان بیاورد و عقل و قلب حکم به تسلیم و اسلام کند. اینگونه است که عقل و عاطفه، ایمان را میسازد و این باور را تقویت میکند که خداوند به حکم پروردگاری پیامبرانی را میفرستد تا مسیر کمال یابی و خدایی شدن را نشان دهد و صراط مستقیم را بنمایاند. پس به حکم عقل و قلب مطیع وحی میشود و از کتب آسمانی و احکام آن همانند احکام عقل و فطرت اطاعت میکند. در حقیقت این درون انسان است که او را به پیروی از خیر بیرون یعنی وحی، دعوت و هدایت میکند. لذا آنچه مهم در پذیرش وحی است، سلامت عقل و قلب انسان است که در آیات بسیاری از قرآن به آن اشاره شده است.
در مقابل، هنگامی که بخواهیم موانع هدایت وحیانی را بشناسیم باید به همه آن چیزهایی اشاره داشته باشیم که عقل و قلب را میمیراند یا میپوشاند و اجازه نمیدهد تا درون، حقیقت روشن را بشناسد و از آن پیروی کند. از این رو مهمترین موانع هدایتهای وحیانی در بیخردی و بیتقوایی انسانها نهفته است.(مائده، آیات 107 و 108؛ قصص، آیه 57)
نمادها و نشانههای این بیخردی و بیتقوایی در اموری چون خیانت(مائده، آیات 106 تا 108)، دروغگویی(زمر، آیه 3؛ غافر، آیه 38)، شک و تردید(غافر، آیه 43)، تعصب (بقره،آیه 170)، تکبر(اعراف، آیه 146)، اذیت و آزار دیگران از جمله حقجویان و رسولان(صف، آیه 5)، عهدشکنی(بقره، آیه 27)، غفلت(زخرف،آیات 36 و 37)، فسادگری(بقره، آیات 26 و 27)، فسق و فجور(بقره،آیه 26 و مائده، آیه 108)، فقدان بصیرت(فاطر، آیات 19 و 22)، قساوت قلب(زمر، آیات 22 و 23)، گرایش به ظلم و ظالمان(مائده، آیات 51 و 52)، کوردلی و حق ناپذیری(یونس، آیه 23)، کتمان حق (بقره، آیات 174 و 175)، قطع رحم و پیوندهای خویشاوندی(بقره، آیات 26 و 27)، قسم دروغ(مائده، آیات 107 و 108)، گناه (سبا، آیه 32)، لجاجت در برابر حق (زخرف آیات 17 و 19)، مکر و نیرنگ(رعد، آیه 33)، نفاق و دورویی(بقره،آیات 8 و 16)، تبعیت از هواهای نفس(انعام، آیه 56) و پیروی از شیطان
(اعراف، آیه 30) ظاهر میشود.
به سخن دیگر، انسان بیخرد و بیتقوا هر گونه رفتاری که خلاف حکم عقل و فطرت است انجام میدهد و در فکر و اندیشه جز به دنیا و دنیا طلبی و مادیات و ظواهر آن دل نمیبندد. (بقره، آیه 174) و در هر کاری به سوی افراط و اسراف تمایل دارد.(غافر، آیات 28 و 34) و اینگونه است که از حق و آیات حق از جمله قرآن و کتب آسمانی دیگر اعراض میکند و تحت هدایت و ولایت اسلام و ایمان وارد نمیشود.(کهف، آیه 57 و انعام، آیه 157 ) پس با پرهیز از هر آنچه خلاف عقل و فطرت است اجازه ندهیم تا هدایت کامل وحیانی از ما دریغ شود و ما به هدف اصلی و مقصد نهائی یعنی خدایی شدن نرسیم.